
ماه و گربه
The Cat and the Moon
ندیدش کس مگر گاه بام و شام
نبودش جز قمر گرد او غلام
خویش ماه و ویراست قرین
و دارد رو سوی سپهر برین
سیهْ گربه شدست خیره به ماه
مشکی چشمی بودش تیره ز ماه
صد آه زان فروغ فجر آسمان
که میجوشد خون حیوان.
سیه کوچید میان بوستان
بر زمین کوبید نازکپاها
آیا میرقصی؟ سیه، میرقصی آیا؟
آن دم که روبرو شد یاری به یاری
خوشتر از رقص چه نامی؟
بلکه بر ماه کارگر شد
خسته ز ناز اشرافی
تازهْرقصی از بر شد.
سیه کوچید میان بوستان
از ماهتاب تا جابجا
دور دیگری دارد آن،
مقدسْ ماه والا.
آیا سیه داند
که در دیدهاش مردمانند
از تبدل به تحول, سیار
وز هلال به حلقه
از حلقه به هلال، دوار؟
سیه کوچید میان بوستان
تنها، مهم و باهوش
و دارد طرْف ماه گردان
چشمان چرخان اوش.
نظرات